داستان یک روز من
صبح که شد این مامانم با مامان سیما و عمه شبنم سه نفری منو بردن حمام اخه مامان سیمام خیلی خوشش میاد که من تو حموم صدام در نمیاد واسه همین هی ذوق میکنه و تند تند منو میبره حموم بعدشم همه رو صدا میکنه بیان تو حموم منو ببینن که چقدر آقام و جیک نمیزنم !! آخ که چه کیفی داد اولش مامان سیما منو شست بعدش دادش به مامانم تا لباس بپوشونتم بعدشم عمه شبنم منو از مامانم گرفت و ماساژ حسابیییییییییییییی دادم خلاصه تو همین اوضاع و احوال بودم که این عمو امید از راه رسید و فهمید اوضاع از چه قراره بعدش هی شروع کرد که اگر بابات بیاد من بهش میگم که تو با سه تا خانوم رفتی حموم !!! مگه تو غیرت نداری و ... امان از دست این عمو امید که هنوز ...
نویسنده :
مامان ماهی
0:11